پيام
+
@};-معلم دوست داشتني.
امروز،پرونده اي داشتم،که ازشاکي شاهدخواسته بودم،ديدم طرفين آمدند،وشاکي گفت: شاهدهاي خودرا آورده ام،
گفتم: باشه،يکي يکي تشريف بيارن داخل،
نفراول آمد،همين که آمد گفتم بفرماييد بشينيد،درنگاه اول شناختمش،چون بيست وشش سال بود نديده بودمش، وقتي کارت مليش را داد يقين پيدا کردم که خودش هست،
به خودش چيزي نگفتم،
پرسيدم: براي شهادت آمده ايد؟
ادامه.....
هما بانو
01/4/4
جوادتبريزي
گفت: من شنيده ام شمااهل صلح وسازش هستيد ودستي درخيرداريد،آمده ام که اين دوخانواده را آشتي دهيم،
ديدم هنوزآن حس پدرانه ودلسوزانه اش،درلابه لاي گذرقطارزمان ومسيرزندگي وجاده روزمرگي،گم نشده است،هنوزهم همان آدم پردغدغه ودلسوزي است که بود.
گفتم: چه بهتر،تلاشمان را مي کنيم،بالاخره،بامساعدت ايشان،طرفين را صلح وسازش داديم واختلاف تمام شد،
موقع رفتن،به طرفين گفتم شما برويد،
جوادتبريزي
،
به آن آقا،گفتم شما بمانيد،باشماکاردارم،
درب اتاق را بستم وبرايش چايي ريختم،
وازجايگاه وميزقضا رفتم پايين دستش را بوسيدم،
بعدخودم را معرفي کردم وگفتم: من همان فلاني هستم که شما معلم ادبيات سال اول راهنمايي بنده بوديد!!
خيلي ذوق کرده بود وخوشحال بود،ازپيشانيم بوسيد،
وشروع کرديم به مرور آن خاطرات شيرين گذشته،چه خاطراتي وچه روزگاري که اينگاربرايم مثل يه رويا وقصه هست،اماشيرين ولذت بخش.
جوادتبريزي
.
آري، اومعلم ادبيات سال اول راهنمايي ما بود،معلمي که براي ما فقط ادبيات نياموخت بلگه اخلاق وچگونه زيستن وچگونه بودن وچگونه شدن آموخت،
اوبه جاي اينکه براي ما بگويد درمورد فلان موضوع انشا بنويسيد،مي گفت: هرکس تاهفته آينده يک کتابي مطالعه کند وآن را تلخيص و بجاي انشا بيايد خلاصه کتابي را که خوانده است براي ما بگويد،
چقدرلحظه شماري مي کرديم که کلاس اوبرسد
جوادتبريزي
وما کتابي را که خوانده ايم وتلخيص کرده ايم را بخوانيم،
همه ما کتاب خوان شده بوديم،هرهفته ازکتابخانه مدرسه يک کتاب امانت مي گرفتيم ومي خوانديم،
دربين کلاس نکته هاي نابي که مي گفت،برايمان خيلي سودمندبود.
روش هاي تربيتي خاصي داشت،
يادم هست دونفربودند که درکلاس ها شلوغ کاري مي کردند،روزاول درکلاس اوهم به رسم هميشگي خوداقدام به شلوغ کاري کردند،
جوادتبريزي
،
اما اون معلم،باکمال خونسردي وبرخلاف سايرمعلمين،اساميشان را پرسيد،
مافکرکرديم مي خواهدتنبيهشون کند،
اما،ديديم به هرکدام يک بيست داد،!!!!
همه تعجب کردند،
وآن دونفر هم هيچوقت درکلاس درس اوشلوغ کاري نمي کردند،مرتب وآرام بودند.
بالاخره امروز،توفيقي شد،يکي ازخاطرات خوبمان زنده شد،اونيزخوشحال بودکه شاگرد سال هاي دورش،الان درمحضرش هست....
به راستي آنچه که ازانسان مي ماند به جزخيرونيکي نيست.
* راوندي *
سلام ، بسيار لذت بخش بود و از بابت نوشتنش که حال آدمي را خوب ميکند سپاسگزاريم @};-
امين يگانه
استاد،کارتون عالي بود، ممنونم،اين خاطره ها خيلي شيرين هست،واينجورمعلم ها کمياب.
شاخه ي عشق
استادتبريزي عزيز،کارتون فوق العاده بوده،چقدرخوبه که درپارسي بلاک با اساتيدي چون شماآشناشدم.@};-
جوادتبريزي
{a h=ravandi} راوندي {/a} ممنون جناب راوندي بزرگوار،اين نظرلطف شماست@};-
جوادتبريزي
{a h=Doktaringlab1}شاخه ي عشق{/a} سلامت باشيد،نظرلطف شماست@};-
جوادتبريزي
{a h=amin9999}امين يگانه{/a} سلامت باشيدانشاالله موفق باشيد@};-
Myself and Me
سلام استاد عزيز.چقدر کار قشنگي کردين،بي شک حس خيلي زيبايي هستش وقتي معلمي دوست داشتني را بعد از سال ها ببينيم.
جوادتبريزي
{a h=myselfandme}Myself and Me{/a} سلام،ممنونم ازلطفتون،سلامت باشيد@};-
mariii
سلام استاد عزيز و گرامي خاطره ي خوبي بود لذت بردم .حالا که از حس و حال خودتون صحبت کرديد حالا اجازه بفرماييد بنده از حس و حال اين معلم بزرگوار بگم ؛ حتما ايشون هم از اينکه دانش آموزش را و ثمره ي زحماتش را به بار نشسته و به مقصد مطلوب زندگي رسيده بسيار خوشحال و حس رضايت دروني بهشون دست داده و هيچ چيز زيباتر و لذت بخش تر از اين نيست که ببيني بچه ات و شاگردت که مانند بچه ي خود آدم است به جايگاه
mariii
به جايگاه نيک و پرافتخاري رسيده باشد و شخصيت به کمال رسيده اي داشته باشد
mariii
جناب استاد مطمئن باش حس خوب و خرسندي معلمتان از حس خوشحالي شما خيلي خيلي بيشتر بود.اينو خيلي خوب درک ميکنم.
جوادتبريزي
{a h=haftaamancom}mariii{/a} سلام واحترام،ممنونم ازلطف وتوجه جنابعالي که به عنوان يک معلم،حس دروني خودرا بيان فرموديد وقطعا همانگونه هست که شما مي فرماييد،انشاالله سلامت باشيد.@};-