پيام
+
شعرترکي:
يئريم زندان اوزوم يورقون
منے بير يوخليان سَنسَن
گئجہ طوفانلے دريا دا
ايشيقلے بير چراغ سَنسَن
سنے قلبيمدَه من سئوديم
اونے چيرپينديران سَنسَن.
ترجمه:
جايم زندان وخودم هم خسته،تنها کسي که ازمن يادمي کندوحالمو مي پرسد توهستي، ودردرياي طوفاني دردل شب،چراغ نوراني من، توهستي،من تورا توقلبم وازته دلم دوست مي دارم،اوني که قلب مرا به تپش وامي دارد توهستي(بهانه زنده ماندنم تويي)
#جوادتبريزي
شاخه ي عشق
00/10/10
انديشه نگار
زيبا ..
عقيل صالح
چوخ گوُزل.
محسن وکيل پايه يک
استادچوخ گوزل
جوادتبريزي
{a h=yajaavad}انديشه نگار{/a} ممنون،نگاه شمازيباتر@};-
جوادتبريزي
{a h=aqilsaleh}عقيل صالح{/a} ساغول ارادت وار@};-
جوادتبريزي
{a h=mohsin1400}محسن وکيل پايه يک{/a} ساغول محسن آقا@};-
خانم مهندس
عالي ، لذت برديم :)@};-
جوادتبريزي
{a h=Neveshthehayeman}خانم مهندس{/a} ممنون خانم مهندس@};-
* راوندي *
در حيرتم از عشق و طپيدنهاي قلبم ، انگار که عشق است همه آواي قلبم . انگار منظم شدن قلب به عشق است ، کين سان آريتمي شده جاي جاي قلبم :) :D =)
جوادتبريزي
{a h=ravandi} راوندي {/a} درودتان بادجناب راوندي
* راوندي *
{a h=Tabrizi246810}جوادتبريزي{/a} سلامت باشيد بزرگوار :) اين در حقيقت از کشفيات حقير بود :D